تبلیغ تاپ 1
میزکار کاربران
تصمیم بگیرید که کاری را انجام دهید، آنگاه راه انجام آن را خواهید یافت. - آبراهام لینکلن

زمانی که وارن‌بافت در سال 1956 شراکت خود را آغاز کرد به سرمایه‌گذاران گفت: «من این سرمایه را مانند پول خودم اداره می‌کنم و در سود و زیان آن سهیم خواهم بود، اما به شما نخواهم گفت که چه می‌کنم.»  داشتن اطلاعات به موقع یکی از عوامل موفقیت در بازار بورس و سهام به شمار می‌رود، اما همان طور که دریافت به موقع اطلاعات و اخبار موثر در بازارهای مالی بااهمیت به شمار می‌رود، بازگو نکردن این اخبار و عدم افشای آن نیز بسیار مهم ارزیابی می‌شود.

 

 این قاعده آنقدر با اهمیت است که سرمایه‌گذاران موفق و شناخته شده بازارهای سهام در دنیا در برابر افشای نظرات خود، همواره جانب احتیاط را رعایت کرده و می‌کنند. به عنوان مثال، در یک برنامه گزارشگر تلویزیونی از شوارتز سرمایه‌گذار مشهور می‌پرسد: «سهام مورد علاقه شما چیست؟»او هم در پاسخ می‌گوید: «پاسخ این سوال شما را نمی‌دهم!»

 

راجر لونستین یکی دیگر از سرمایه‌گذاران مشهور نیز در این باره می‌گوید: «بافت همیشه می‌گفت، می‌ترسد در خواب حرف بزند، چون ممکن است همسرش آن را بشنود و استراتژی سرمایه‌گذاری‌اش لو برود!»

 

در این خصوص در کتاب 23 اصل موفقیت وارن بافت، آمده است: زمانی که بنجامین گراهام در دانشگاه کلمبیا درس می‌داد، از مثال‌های رایج سهام شرکت‌هایی که زیر قیمت واقعی ارزش‌گذاری شده بودند، برای توضیح روش خود استفاده می‌کرد. پس از هر کلاس، برخی از دانشجویان او به سرعت اقدام به خرید چنین سهامی می‌کردند. خیلی از دانشجویان وی شهریه خود را به این شکل پرداختند.

 

اخلاق سرمایه گذار حرفه ای

وارن بافت از هر حیث شبیه استادش بود (حتی در نامه‌هایش به شرکا از سبک گراهام الگوبرداری کرده بود)، به جز این یک مورد! به عنوان مثال در سال 1953، تدریس کلاس اصول سرمایه‌گذاری در اوماها را بر عهده داشت، اما برخلاف گراهام از ارائه راهنمایی به دانشجویان خودداری می‌کرد.

 

اما سرمایه‌گذار خبره در این خصوص چه می‌کند: تقریبا هیچگاه درباره کاری که در حال انجام آن است با کسی سخن نمی‌گوید. به اینکه دیگران در مورد تصمیمات سرمایه‌گذاری او چه فکری می‌کنند، علاقه‌ای ندارد و خود را درگیر آن نمی‌کند.

 

در حالی که سرمایه‌گذار بازنده، همواره در موردسرمایه‌گذاری‌های فعلی‌اش با سایرین صحبت می‌کند و به جای آنکه تصمیمات خود را با واقعیت بسنجد، آنها را با نظرات دیگران محک می‌زند.اما در این باره مروری کنیم به زندگی‌نامه وارن‌بافت؛ زمانی که او در سال 1956 شراکت خود را آغاز کرد به سرمایه‌گذاران گفت: «من این سرمایه را مانند پول خودم اداره می‌کنم و در سود و زیان آن سهیم خواهم بود، اما به شما نخواهم گفت که چه می‌کنم.»

 

در آن زمان درست مثل امروز، بافت به هیچ کس نمی‌گفت به چه سهامی می‌اندیشد؛ حتی برای جذب سرمایه‌گذار جدید در شرکت نیز این موضوع را آشکار نمی‌ساخت. جان ‌ترین در کتاب استادان سرمایه، شرح مختصری از زندگی بافت آورده است، اولین باری که بافت را ملاقات کردم، به دنبال جایی مناسب بودم تا مقداری پول در آن سرمایه‌گذاری کنم؛ اما زمانی که فهمیدم مشخصات سرمایه‌گذاری‌ها آشکار و اعلام نخواهد شد، تصمیم گرفتم سرمایه‌گذاری نکنم.» اقدامی که بعدها باعث پشیمانی او شد.

 

وقتی بافت به سرمایه‌گذاران می‌گفت که در مورد کاری که می‌کند چیزی نخواهد گفت، در این باره جدی بود. یک بار یکی از شرکا وارد دفتر کار وی شد و اصرار داشت تا بداند پول در کجا سرمایه‌گذاری شده است. بافت در آن هنگام در حال ملاقات با بانکداری به نام بیل براون بود (که بعدها رییس بانک بوستون شد) به پس منشی خود گفت به او بگوید که سرش شلوغ است.

 

منشی خیلی زود برگشت و گفت که آن مرد بر دیدار با او پافشاری می‌کند. بافت لحظه‌ای ناپدید شد و سپس به منشی گفت: «سهم او را بدهید و از شراکت خارجش کنید. و هنگامی که نزد براون برگشت به او گفت «آنها قوانین مرا می‌دانند. من سالی یک بار به آنها گزارش می‌دهم.

 

امروزه، هنگامی که صدها هزار سرمایه‌گذار در سرتاسر جهان، هر حرکت بافت را پیش‌بینی می‌کنند، برای بافت بسیار مهم است که دهان خود را بسته نگه داشته و چیزی نگوید. اما روش او زمانی که تنها 100 هزار دلار داشت و کسی او را نمی‌شناخت نیز همین بود.

 

بافت تا پیش از ملاقات با چارلی مانگر، با هیچ کس در مورد سرمایه‌‌گذاری‌هایش صحبت نمی‌کرد، مگر پس از فروش آنها و اغلب حتی پس از آن نیز با کسی صحبت نمی‌کرد؛ به ویژه در مواردی که می‌خواست آنها را در آینده مجددا خریداری کند.

اصلا چرا باید با کسی حرف می‌زد؟ او می‌دانست که چه می‌کند. او نیازی نداشت که به واسطه تایید دیگران، به نظرات خود اعتبار بخشد. چنانکه در گردهمایی سالانه سهامداران برکشایرهاثوی در سال 1991 گفت: «چون دیگران با شما موافقند، نمی‌توان گفت که حق با شما است یا اشتباه می‌کنید. شما درست می‌گویید، چون اطلاعاتتان درست هستند و استدلال شما درست است.

 

این تنها چیزی است که باعث صحت عملکرد شما می‌شود.»یکی دیگر از دلایلی که بافت افکار خود را به کسی نمی‌گوید این است که «ایده‌های خوب سرمایه‌گذاری، نادر، ارزشمند و محکوم به تصاحب هستند، همان‌گونه که محصولات خوب یا ایده‌های تملک این‌گونه‌اند.» ایده‌های سرمایه‌گذاری در واقع سهام وی در دنیای معامله هستند. او آنها را لو نمی‌دهد، همان‌طور که بیل گیتس، کد ویندوز خود را به رایگان در دسترس قرار نمی‌دهد و یا تویوتا طراحی موتور خود برای تولید سال آینده را در برابر فورد و جنرال موتورز بروز نمی‌دهد. چیزی بیش از اعتماد به نفس در پس رفتار او وجود دارد؛ ایده‌های بافت مخلوقات او و اموال او هستند و تا حدودی مقدس‌اند.

 

ساکت بمانید و خرید و فروش کنید

شوارتز نیز مانند بافت ایده‌های سرمایه‌گذاری خود را برای خودش نگه می‌دارد. در ژوئن 1981 هنگامی که عکس وی بر روی جلد مجله سرمایه‌گذار شرکتی چاپ شد، از او به عنوان «مردی مرموز و دوستدار تنهایی، که هیچگاه حرکت بعدی خود را رو نمی‌کند و حتی مشاوران نزدیک خود را در فاصله‌ای معقول نسبت به خود نگه می‌دارد‌،» یاد شد. گری گلدستین که سابقه مدیریت صندوق کوانتوم و حتی امور مالی شخصی شوارتز را از سال 1985 داشته است می‌گوید: «جورجی هرگز آنقدر به من نزدیک نبوده که بدانم تفکرات درونی او چیست.»

 

استنلی دراکن میلر می‌گوید: «گرچه من در جریان فعالیت‌های او هستم اما جالب اینجاست که نکات بسیار کمی در مورد او می‌دانم. او قطعا شخصی است بلندپرواز و البته در عین حال بسیار خجالتی است.»


پرسنل شوارتز به شدت از صحبت با رسانه‌ها منع شده بودند. به همین دلیل به «صندوق مرموز شوارتز» معروف شده بودند. جیمز مارکز مدیر سابق صندوق کوانتوم می‌گوید: «آخرین باری که عقیده خود را علنا مطرح کردم، روزی بود که می‌خواستم کارم را برای جورجی شوارتز آغاز کنم.

 

شوارتز نمی‌خواست کسی از آنچه آنها می‌خواستند انجام دهند خبردار شود. او می‌گوید: «شما با یک بازار پرحاشیه سر و کار دارید، پس باید بی‌نام و نشان باشید.» و او همواره تلاش زیادی می‌کرد تا رد پایی از خود به جا نگذارد. شوارتز فعالیت‌های خود را به حدی مخفی نگاه می‌دارد که برای سایرین دشوار است بفهمند که چه سهامی می‌خرد، چه در تملک دارد و درصدد کاهش تعداد چه سهامی است.

 

اما وی چگونه می‌تواند سرمایه‌گذاری‌های میلیارد دلاری انجام دهد، اما کسی از آنها باخبر نشود؟ سرنخی از این مساله موجود است و آن یکی از معامله‌گران‌های اوراق بهادار در لندن می‌باشد که شرکت او، کارگزار صندوق کوانتوم بوده است. معامله گر سابق در این باره می‌گفت: «تلفن مخصوصی بر روی میز مدیر عامل بود، وقتی آن تلفن زنگ می‌خورد، او می‌فهمید که شوارتز پشت خط است. هیچ کس به جز رییس با جورجی صحبت نمی‌کرد.

 

زمانی که دستورات برای اجرا به من می‌رسید، من به جای معامله صد دسته سهام یا چیزی در این حدود که متداول بود، 1000 یا 10000 دسته معامله می‌کردم و باید آنها را در بازار به گونه‌ای وارد می‌کردم که اثری بر جا نماند.»شوارتز نیز برای این کار دلایلی مشابه بافت داشت: «اگر دیگران بدانند که او چه می‌کند به بازار هجوم خواهند آورد و قیمت از دست شوارتز خارج خواهد شد.» سایر معامله‌گران ناتوان از درک اینکه او چه می‌کند، رد پای او را در بازار دنبال خواهند کرد، همانطور که در اکتبر 1995 این اتفاق افتاد و این حدس که شوارتز می‌خواهد فرانک فرانسه را به صورت استقراضی بفروشد، کمک کرد تا ارزش این ارز در برابر مارک آلمان به شدت کاهش یابد.

 

اگر یک سرمایه‌گذار بازار بورس مانند بافت، مقاصد خود را اعلام نماید، بدترین اتفاقی که می‌تواند رخ دهد این است که سایر سرمایه‌گذاران یکباره به بازار هجوم می‌آورند و قیمت به طور ناگهانی افزایش می‌یابد. برای تاجری چون شوارتز، که غالبا زیاد به فروش استقراضی سهام اقدام می‌کند، کاهش قیمت می‌تواند به مراتب بدتر باشد.

 

در سال 1978، شوارتز سهام یک شرکت خدماتی به نام ریزورتس را به صورت استقراضی فروخت. سرمایه‌گذار دیگری به نام رابرت ویلسون نیز این کار را انجام داد. اما او انجام این کار را به همه اعلام کرده و خود نیز به سفر دور دنیا رفت. در حالی که ویلسون از اقیانوس با کشتی عبور می‌کرد، مردم به آن سهام هجوم آورده بودند و همین باعث شده بود قیمت هر سهم از 15 دلار به 120 دلار افزایش یابد. کارگزارانی که در جریان فروش استقراضی این سهام از سوی ویلسون بودند، به مشتریان خود گفتند، هنگامی که قیمت بازار به اندازه کافی بالا رود ویلسون مجبور می‌شود تا سهام پیش فروش کرده خود را با عمل معکوس خرید خنثی نماید، زیرا منابع او محدود است.

 

نهایتا کارگزاران ویلسون او را پیدا کرده و به او گفتند که یا باید پول بیشتری سرمایه‌گذاری کند و یا خارج شود. او دستور داد: «بخشی از سهام ریزورتس را خریداری کنید.» و با این کار خود را به شدت در تنگنا قرار داد.ارزش سهام ریزورتس به هر حال بالا می‌رفت، اما ویلسون با صحبت در مورد فروش استقراضی سهام خود بازار را دعوت کرد تا به او فشار آورد که بازار نیز همین کار را کرد. و شوارتز… او همچون همیشه فعالیت‌های خود را پوشیده نگه داشته بود، بنابراین کسی متوجه نشد که او نیز سهام خود را پیش فروش کرده است.

 

هنگامی که دید چه اتفاقی در حال رخ دادن است، بی‌سر و صدا سهام پیش فروش شده خود را با عمل خرید تسویه نمود و سپس با توجه به افزایش قیمت سهام شرکت اقدام به خرید همان نمود تا از حماقت ویلسون سود ببرد. همان‌گونه که مثال بلاتکلیفی ویلسون به خوبی نشان می‌دهد، در این مورد کاملا حق با شوارتز است که می‌گوید: «کسانی که خرید و فروش می‌کنند بهتر است ساکت بمانند و فقط خرید و فروش کنند.»

 

اما شوارتز به اندازه بافت بی‌سر و صدا نیست. مخصوصا از زمانی که به عنوان «کسی که بانک انگلستان را ورشکسته کرد» مشهور شد و دیدگاه سرمایه‌گذاریش بی‌تردید مورد ارزیابی سایرین قرار گرفت. او زمانی که تا حدودی ناشناخته بود و از مطبوعات مثل طاعون دوری می‌گزید، به طور مستمر با سایر معامله‌گران و سرمایه‌گذاران صحبت می‌کرد. گاهی اوقات این صحبت‌ها برای آزمودن ایده‌هایش بود. البته اغلب اوقات این صحبت‌ها به این دلیل انجام می‌شد که وی می‌خواست با دانستن افکار و اقدامات سایرین درک خود را از بازار ارتقا بخشد؛ این موضوع به آن معنا نیست که دانستن افکار شوارتز همواره موثر است.

 

روزی شوارتز، یک بعد از ظهر کامل را با معامله‌گری به نام ژان مانوئل روژان در باره بازار سهام صحبت کرد. روژان در این مورد می‌گوید: «شوارتز با شور و حرارت خاصی به سقوط قیمت‌ها معتقد بود، و یک نظریه مفصل در توضیح چرایی این موضوع داشت که به مرور ثابت شد کلا اشتباه است چرا که بازار رونق گرفت.»

 

دو سال بعد روژان شوارتز را در یک مسابقه تنیس دید و از او پرسید: «گفتگویمان را به خاطر می‌آوری؟» و شوارتز جواب داد: «خیلی خوب به خاطر دارم، نظرم را تغییر دادم و به پول هنگفتی دست پیدا کردم.»

 

آیا کار درست را انجام دادم؟

اغلب سرمایه‌گذاران مدام برای راهنمایی گرفتن و تایید سرمایه‌گذاری‌های خود در حال پرس و جو هستند.سال‌ها پیش یک ناشر بولتن خبری، سرویس مشاوره تلفنی برای مشترکان خود راه اندازی کرد. یکی از کارمندان او به من گفت که بیش از نیمی از تماس‌ها، افرادی هستند که می‌پرسند: «من به تازگی این سهام را خریده‌ام» یا «به تازگی در املاک و مستغلات سرمایه‌گذاری کرده‌ام.» همه بدون در نظر گرفتن کاری که کرده‌اند، این سوال را می‌پرسیدند: «آیا من کار درستی کرده‌ام؟»سایر تماس گیرندگان کسانی بودند که می‌خواستند کسی به آنها بگوید چه اقدامی انجام دهند و یا به دنبال تاییدیه برای آن کاری بودند که قصد انجامش را داشتند. 


نیازی به گفتن نیست که هیچ کس با اعتماد به نفس بافت و شوارتز تماسی با این مرکز نگرفته است. سرمایه‌گذار خبره مستقل فکر می‌کند. او به کسی نیاز ندارد تا کیفیت ایده‌های سرمایه‌گذاریش را تایید کند و دقیقا به همین دلیل است که تصمیمات سرمایه گذارش را هم برای کسی بازگو نمی‌کند.

 

 

منبع:

بورسینس

 
 
 
 

 

ثبت نام و عضویت میز کار

لینک های مفید

 

 

 

|  
  |
دیدگاه کاربران

 

 

مشاوره آنلاین

با استفاده از خدمات مشاوره آنلاین مرکز آموزش انتخاب برتر، مسیر خود را برای ارتقاء سطح سواد و دانش مالی و حسابداری هموار نمایید.
این بخش، آماده پاسخگویی به نیازهای شما کاربران گرامی، میباشد.

معرفی کتاب

سیستم معاملاتی ایچیموکو

سیستم معاملاتی ایچیموکو

هوسودا گوئیچی
  • اشتراک دانش و مهارت مالی و حسابداری
  • قرآن پژوهی مالی و حسابداری
  • شرکت دانش پژوهان مالی فرانگر
  • مرکز مشاوره الکترونیک حسابداری, مالی و سرمایه گذاری
  • توسعه توانمندی و فرصتهای شغلی مالی و حسابداری
  • انتخاب برتر محصولات, خدمات و بازار حسابداری, مالی و...
  • توسعه نگر دانش و مهارت مالی و حسابداری
  • آتیه نگر دانش و سواد مالی مدیران ارشد
  • بهینه نگر دانش و سواد مالی خانواده
  • از دوستان خود دعوت کنید با تیم همسو شوید عضو تیم متفکران شوید
    هدیه مالی تیم متفکران نوین مالی در شبکه اجتماعی